
همه قوانین رعایت کردم پلیز منتشر کن^^

سولیون=مامان زمین چه شکلیه؟!.یری=دخترم لطفا چیزی نپرس چون لازم نیست بدونی دربارش.سولیون=آخه چرا؟.یری=زمین جای خیلییی ترسناکیه و انسان ها بیرحم ترین موجودات جهان هستن ک تو زمین زندگی میکنن هیچ وقت نباید فکر رفتن به زمین به سرت بزنه چون اونا دشمنای ما فرشته ها هستن دخترم قول بده دردسر درست نکنی باشه؟.سولیون=باشه چشم من با جینی میرم بیرون خداحافظ.یری=زود برگردیاااا.سولیون=باشهههه(سولیون به خونه جینی رسید ک تو حیاط هان[برادر بزرگ جینی] رو دید رفت به سمتش) سولیون=به به جناب هان چطورن؟ هان=خوب بودم تا جنابعالی رو دیدم.سولیون=ها دلتم بخواد منو ببینی بدبخ.هان=بدبخ خدتی|: . (سولیون افتاد دنبال هان تا اون روز بزنه و داشتن دعوا میکردن ک...جینی اومد)جینی= یاااا چخبرتونه اروم باشین عع . هان=اول سولیون شروع کرد . سولیون=وات؟ چرا دروغ میگی خدت شروع کردی میمون|: . هان= باز دعوا میخوای نه؟.سولیون=اره میخوام|: . جینی= عع بسه خو ناسلامتی شماها بچه های خاندان های بزرگین اینطور دعوا میکنین یکم به فکر عابرو پدراتون باشین خب. هان=این اصن میدونه عابرو چیه؟ سولیون=نه فقط تو میدونی جلوتو بپا جناب.(هان پاش گیر کرد و با سر خورد زمین)سولیون=وایییی پارممممم جرزززززز😹هان=زمین خوردن من خنده داره؟|: . سولیون= وایییی اره😹جینی= بسه سر ب سرش نزار بریم.(راه افتادن و تو راه بایه باغ تاریک مواجه شدن) سولیون=یه بحظه صبر کن چی؟ مگ الان کله سحر نیس پس چرا این باغ تاریکه||||: جینی=این باغ سایه هس تسخیر شده توسط شیاطین منطقه پیونگی و دارن سعی میکنن ک روشنش کنن ولی نمیتونن.سولیون=واااو واجب شد ی سر بریم تو باغ دور دور.جینی=دور دور؟ شوخیت گرفته؟ تو این باغ نگهبانای بیرحمی 24 ساعته نگهبانی میدن و هرکی رو ک ببینن میکشن دست بردار دختر بریم باز دردسر درست نکن|: سولیون=اونییی توروخدا بریم میتونیم از قدرتمون استفاده کنیم و ناپدید شیم لطفاااا🥺💞جینی=خب منم کنجکاوم داخلش چیه بریم ولی اگ کسی بفهمه مردیمااا. سولیون=خب نزار کسی بفهمه|: . جینی= ای دختر از دست تو بریم داخل.(رفتن داخل و تقریبا به وسطای باغ رسیده بودن ک قدرت هاشون ازشون گرفته شد و ی سایه متحرک دیدن و ترسیدن. سولیون=اونی چرا قدرتمون رفت اون چیه اون وسط من میترسم برگردیمممم🥲جینی=هیسس اروم تر صحبت کن ممکنه صدامون رو بشنون.هیچ راه بازگشتی نیست فک کنم بخاطر طلسم قدرت هامون رفت باید ی راه بیرون رفتن رو پیدا کنیم داشتن دنیال راه خروج میگشتن که یهو....

سهون=به به کجا بسلامتی میزاشتین در خدمتتون باشیم.جینی=عاممممم خب خبببب راستش ما راهو گم کردیم و اینجا رسیدیم داریم سعی میکنیم راه خروج رو پیدا کنیم.سولیون=اهوم میشه بهمون کمک کنی خارج بشیم؟ سهون= حتما با کما میل دنبالم بیاید کوچولوها. سولیون=عاممم اگ فضولی نیست رو چشماتون چیشده.سهون=دست گذاشت رو گردن سولیون ک خفش کنه ببین کوچولو دهنتو ببند و فکر بیرون رفتن از اینجا رو هم تو خوابت ببین کی به شما اجازه داد بدون اجازه وارد اینجا شین مگ نمیدونین اینجا کجاس(سولیون داشت دست و پا میزد و در حال خفه شدن بود)جینی= ولش کن لطفاااا خواهش میکنم ازت ولش کن مگ نمیبینی داره میمیره لطفا ولش کن هرکار بگی واست میکنیم.(سهون خندید و گفت)سهون=بین این نیم وجب داره به من چی میگ خفه شو تا تورو هم خفه نکردم کوچولو از جون دوستت میگذرم و دنبالم بیاید بدون اینکه صداتون در بیاد فهمیدین؟ جینی=باشه باشه لطفا ولش کن هرکار بگی میکنیم.(سولیون رو ول کرد و جای ناخونای تیزش رو گردن سولیون مونده بود و سولیون قرمز شده بود و در حد مرگ رفته بود)سهون=مگ نمیگم خفه شین. جینی و سولیون=ب...ب...باشههه.(رفتن و به یه اتاق رسدن و سهون رو به جینی و سولیون گفت)سهون=گمشید داخل.جینی=باشه باشه. (رفتن داخل ) 2 روز بعد.... یری=وای نگران دخترام مگ میشه 2 روز نیان خونه لطفا یه کاری کنین دنبالشون بگردین.هان=خاله لطفا نگران نباشین حتما دارن یه جا خوش میگذرونن شاید رفتن ی جای تفریحی هرجا باشن برمیگردن.(در باز شد و یه نفر د بلند وارد شد)سهون=پاشید تا بریم مجازاتتون کنیم. سولیون=م....م...مجا...مجازات؟! برای چی؟. سهون=واییی بیبی گرل انگار جرمی ک مرتکب شدی رو یادت رفته(با خنده)سولیون=مجازاتمون چیه؟!🥲سهون=میفهمی دنبالم بیاین. رفتن داخل یه کالکسه ای و رسیدن به قصر و یهو هر دو پادشاه رو دیدن خانوادشون هم اونجا بود.سهون=عالیجناب این دو مرتکب شدن و وارد قصر سایه شدن.پادشاه=چی؟چطور ممکنه جانگ یون این دختر تو و نیس؟ پارک شین اینا دختر تو نیست؟چطور دختراتون چینین جرئتی کردن ک وارد قصر سایه بشن؟بنظرت چه مجازاتی دارن؟سهون=قربان طبق قانون هرکس که بدون حک وارد قصر سایه بشه باید کشته بشه.پادشاه=بخوابم براتون یکم جرم رو سبک کنم چون دخترای نسل های مهم هستین باید هردو تبعید بشید.(حکم رو اوردن و سهون شروع کرد به خوندن حکم...)

سهون=مجازات سولیون تبعید شدن به زمین هست.مجازات جینی تبعید شدن به....یری=سرورم نه این درست نیستن تبعید به زمین خدتون هم خبر دارید ک زمین از جهنم بدتر هست و انسان ها از شیاطین برحم ترن این دختر فقط 15 سالشع چرا باید به زمین چنین جای خطرنای تبعید بشه ازتون میخوام صرف نظر کنین من نمیتونم بزارم دخترم بره چنین جای وحشتناکی.سهون=خفه شو دخترت جرم بزرگی مرتکب شده و باید تاوانش رو هم پس بده برو خدات رو شکر کن امپراطور حکم کش*تنش رو نداده.یری یا گریه=سرورم خواهش میکنم تجدید نظر کنین دختر من هنوز بچه هست لطفا سرورم خواهش مکینم(با دستور سهون یری رو از قصر انداختن بیرون)سهون=با اجازه مجازات جینی رو میخونم،مجازات جینی تبعید شدن به منطقه پیونگی هست.هان=چ...چ...چ...چی،سرورم اونجا منطقه شیاطین هست چطور میتونین چطور حکمی رو بدین اخه.سهون=تو یکی ببند تا ندادم بندازنت بیرون.امپراتور=برای خداحافظی با بچه هاتون میتونین2 روز خونتون بمون و اماده بشن بعد دو روز به کمک سهون تبعید میشن به جایی که گفته شد حالا هم همتون میتونین برین.(بعد رفتن امپراتور هان به سرعت به سمت جینی و سولیون دووید)هان=بینید با خودتون چیکار کردین مگ نگفتم مراقب باشین اخه این چه وضعیه.سولیون با گریه=معذرت میخوام پدر معذرت میخوام عمو واقعا منو ببخشین همش تقصیر منه اونی نمیرفت من اصرار کردم لطفا منو ببخشین من با دل و جان مجازاتی که بهم داده شده رو قبول میکنم ولی لطفا مجازت جینی رو کم کنید خواهش میکنم.جنا سهون لطفا یکاری کنین همش تقصیر منه جینی نباید مجازات به بخاطر من):سهون=متاسفم بیبی جرمیه ک مرتکب شدین دوتاتون و ربطی نداره ک کی خواسته بریم=ن مهم اینه ک دوتاتون رفتین و باید مجازاتتون رو قبول کنید.من مسئولم مراقب شما دوتا باشم تا وقتی که از اینجا برید و حالا هم بیاید بریم یچیزی بخورید چند روزه چیزی نخوردین.جینی با داد=خفه شو حالا واسم مهربون شده؟ نمیتونستی خفه شی و به کسی چیزی نگی؟واقعا برات متاسفم من غذای امسال تورو نمیخورم عوضی واقعا برات متاسفم.(جینی بلند شد که بره سهون محکم دستش رو گرفت)سهون=چی میگی؟بات مهربون شدم پررو شدی؟گفتم روزای اخرتون باهاتون خوب رفتار کنم اگ به کسی نمیگفتم اخرش یکی میفهمید و خدمم مجازات میشدم تازه میدونین همه ما سربازا باید مجازات بشیم؟چون خوب از قصر محافظت نکردیم چرا فقط به فکر خدتی؟تویی که انقدر عقل داری از اولشم نمیومدی.چرا به حرف دوستت گوش کردی؟ تو که بزرگ تری میتونستی جلوشو بگیری پس بجای این داد و بیداد ها دنبالم بیاید.سولیون=اونی متاسفم.جینی=عب نداره دیگ شده و باید قبولش کنیم.(هردو از خانوادشون خداحافی کردن و دنبال سهون راه افتادن)

(افتادن دنبال سهون و با ی خونه خیلی قشنگی مواجه شدن که یه خانوم اومد به طرف سهون) مومو=سهونا اینا کین؟! سهون=عام مامان اینا دوستام هستن ی چن روز اینجا میمونن لطفا مواظبشون باش بعدا میرن.مومو=حتما چ خوب. جینی با پوزخنده=چی دوست؟ اگ دوستاتیم چرا این بلا رو سرمون اوردی؟! ها؟جناب اوه سهون جواب بده تو با همه دوستات اینطور رفتار میکنی؟.مومو=خب من نمیدونم قضیه چیه ولی از سهونا به دل نگیرین سهون درسته اولش مغرور و بی اعصاب به نظر بیاد ولی بعدا خیلی مهروبون و گرم میشه[: سولیون=ها ایشون مهربون و گرم بشه؟ واااو اگ اون دنیا مهربونیش ببینم. سهون=دیگ دارین خیلی حرف میزنین مامان همراهت ببرشون.مومو=باشه پسرم برای ناهار بیا خونه حتما لیز منتظرته.سهون=چی باز اون دختره رو اوردی خونه مامان؟ من چن بار بگم ازش خشم نمیاد عع ردش کن بره خونشون ازش خوشم نمیاد مگ زوره؟به بابا هم امید الکی نده ( با این حرفش از خونه خارج شد با عصبانیت) سولیون=ببخشید ولی لیز کیه؟ مومو=عا لیز دختر عموی سهون هست و قراره به زودی باهم ازدواج کنن. جینی=ولی اینطور ک از رفتار پسرت معلومه نمیخواد باش ازدواج کنه.مومو=اره از لیز خوشش نمیاد و پدرش اصرار میکنه.سولیون=سهون خیلی یه دندس هیچ وقت این کارو نمیکنه معلومه.مومو=عوووو میبینم ک خوب شناختین سهونی منو خب کدومتون تو آشپزی به من کمک میکنه؟ سولیون=جینی آشپزیش خوبه اون کمکتون میکنه منم اگ اشکال نداره میرم ی دوری این ورا بزنم.مومو=باش حتما جینی جان بیا بریم.جینی=چشم،سولیون باز دردسر درست نکنیا.سولیون داشت تو خونه قدم میزد ک یهو با یکی بر میخوره.لیز=سلام میتونم بدونم شما کی هستین؟! . سولیون =عا سلام من سولیونم (یادش اومد ک سهون گفته هرکی پرسید بگه دوستشه) عام من دوست سهونا هستم.لیز=وااو نمیدونم سهون چنین دوستی داره خوشبختم منم لیز هستم همسر اینده سهون.سولیون=وااو پس لیز تویی خوشبختم.لیز=اوم.(لیز با صدای مادرش رفتن به سمتش و سولیون هم به راهش ادامه داد ک یهو اتاقی رو دید و از بیرون خیلی خوشگل بود و به ارامی وارد اتاق شد؛با لباسای سهون مواجه شد عا پس اتاق سهونه،داشت اتاقو نگا میکرد ک...)سهون=اینجا چیکار میکنی.سولیون=وایی مرض مگ نمیتونی ی دری چیزی بزنی زهرم ترکید.سهون=اولا اتاق خودمه هرجور بخوابم وارد میشم دوما فک نمیکنم م اونقدری به هم نزدیک باشیم ک باهام اینطور راحت حرف میزنی سوما اینجا چیکار میکنی؟!سولیون=عام خب من داشتم تو خونتون قدم میزدم اتاقت رو دیدم اتاق باحالی (سهون حرفشو قطع کرد و گفت) سهون=اینا رو ولش بیا برات ی چیزایی درباره زمین بگم ک رفتی اونجا چیکار کنی.سولیون=عا اره حتما بگو میشنوم.سهون=ببین اونجا نباید ب کسی اعتماد کنی و ادما سریع گولت میزنن یه راست رفتی اونجا ی خانوم مو سفید و موهای بلند منتظرته،میتونی پیش اون بمونی جای دیگه ای نمیری تا بیاد ادما خیلی پیشرفته هستن اونا مایشین دارن خونه های عجیبی دارن و خیلی پیشرفته هستن پس مواظب باش با کی میگردی و چیکار میکنی و کجا میری چون اگ گم بشی پیدا نمیشی.(یهو یکی وارد اتاق میشه و نگا سهون و سولیون میره به سمتش)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوزتان تو نتیجه ادامه داستان هست🗿
چرا خواب دیدم دوتا پارت بعدو گذاشتی و منه خرذوق دارم میخونمشون؟😭😭😭
چرا این باید فقط یه خواب باشه😭😭😭
عحررررر رد اخه 5 روز تو برسی حقه؟
ودددففففف پنج روز؟
ممد انگار خیلی خوشش میاد خانوادش فش بخورن😐💔
اره بخودا |:
هعبب
هقققق
و اما بشنویم از دختری که در راه پارت بعدی این داستان فسیل شد🗿🚬
دخترت محووو شددد تو برسیه خووو۳ روزههه🗿
تو صف داستاناس؟
اهووو
خب پس حتما نرفته تو صف بررسی یبارم بنویسش با یکم تغییر
یجاهاییشو سانسور کن😹💔
باش😭
پارت بعدیو بزار فرزندمممممم
مادررررررررگشادیممیشهبنویسمممم😭😔😹
سجیهیدمزیخیتزگزج عهههههه
شروع میکنم به نوشتن سعی میکنم تا شب تمومش کنم ک سریع تستشو بسازم 😔🍓
تستشو بساز زودتر بره تو صف بررسی اینجوری زودتر تایید میشه
امشب ساعت ۱ یا ۲ شروع میکنم ب نوشتن🗿🌸
عررررر اوکی🗿
پیوی اک اصلیتو بچک
چکیدم🗿🌸
چه خوبح
تنکیوووو🥺🍓
عالللللللییییییی بووووووودددد همسرممممممممم 🥺🌸💗✨
تنکیوووووووووووو شوعرمممممممممم🥺🫂🌸
وایییییی خیلی عالی بووووووود جیییییخ بیصبرانه منتظر پارت بعد🥺🥺💕🌸
تنکیوووووو🥺
پارت بعد ی هفته بعد 😹✨
کی دوست داری بزارم پارت بعدو¡¿
هعییی خب لنتی تا هفته بعد پیر شدم من🗿😹😹😹
هروقت تونستی بزار🧸🍓🌸
نه نمیزارم پیر شی😹
دو روز دیگ میزارم 🗿🌸
عرررر باشه🗿😹😹😹
یوهوووووومنتشرشددد،😹🗿